۱۳۸۷ فروردین ۱۸, یکشنبه

رخوت پس از ارگا سم، به همراه سیگار و انگشت هایی که موهای روی پیشانیم را نوازش می کند، بهشت را در ازای این سه معامله کردم.

۸ نظر:

لاغر گفت...

بُرد کردی

ناشناس گفت...

خوب فروختی
قدیما با جو و گندم و اینجور چیزا معامله می کردن

ناشناس گفت...

این رنگ صورتی خیلی مفهوم خوبی رو القا می‌کنه خانم یک زن. مرسی!

halone گفت...

از كجا مي دوني فروختي ؟
شايد اين هم حقته ؟

ناشناس گفت...

اگه این اتفاق تو سکوت بیافته خیلی بهتره چون میشه صدای بیرون دادن دود سیگار طرفت رو بشنوی و نفساشو تماما حس کنی.
به ذهن خلاقت حسودیم میشه

ناشناس گفت...

رنگ صورتي و فونت تاهما خيلي خوب شد خودموني تر شد وبلاگت

ناشناس گفت...

با زني اينچنين
سر به سجده آلوده ترين گناه مي‌نهم

به جرگه دوستان خوش آمدي

ناشناس گفت...

با اين جمله ها مدهوشم كردي...
منهاي سيگار من هم بهشت را معامله كردم